درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 642
بازدید کل : 42146
تعداد مطالب : 67
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1


Alternative content


عشقی/دوستی






پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:, :: 20:20 ::  نويسنده : ساسان

  روي تخته سنگي نوشته بود:اگر کسي عاشق شد چه کند؟من هم زير آن نوشتم:بايد صبر کند.براي بار دوم که از آنجا گذر کردم زير نوشته من کسي نوشته بود:اگر صبر نداشت چه کند؟من هم با بي حوصلگي زير آن نوشتم: بميرد بهتر است.براي بار سوم که از آنجا عبور ميکردم،انتظار داشتم زير نوشته من نوشته اي باشد،اما زير تخته سنگ جواني را مرده يافت



پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:, :: 20:20 ::  نويسنده : ساسان



پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:, :: 20:17 ::  نويسنده : ساسان



پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:, :: 20:15 ::  نويسنده : ساسان



پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:, :: 20:6 ::  نويسنده : ساسان

هميشه ماندن دليل عاشق بودن نيست،


خيلي ها رفتن كه ثابت كنند عاشقند...



پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:, :: 20:4 ::  نويسنده : ساسان



پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:, :: 20:2 ::  نويسنده : ساسان



پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:, :: 19:56 ::  نويسنده : ساسان

امشب مي خواهم بنويسم

با دلي غمگين و شكسته

مي خواهم بنويسم از تنهايي محض

كه چه تنهاييم

كه چه غمناك

كه چه افسرده

كه چه پريشان

و چه گرفتار ...

مهمان هر شب آمده به من سر بزند

اين مهمان هميشگي كسي نیست جز

غم

هر شب در اتاق من را مي زند

آرام آرام داخل مي شود

تنهايي خودش را به رخ تنهايي من مي كشد

و من هم با سكوت و تنهايي محض

احساسش مي كنم ...

در دل تاريكي شب و سكوت محض

بغض مرا امان نمي دهد

نگاهها به سقف اتاق

لحظه هاي بي كسي

و اشكها سرازير بر روي گونه ها

با خودم مي گويم

تا كي بايد عاشق ماند ................... عاشق تنهايي

تا كي بايد به معشوق فكر كرد ......... معشوق از دست رفته

تا كي بايد مهمان هر شبم غم باشد ............................

تا كي بايد عاشقانه گريه كرد ........... عاشق بيهوده

تا بوده همين بوده و هست

فكرهاي درد آور

غم هاي فراوان

بغض هاي خفقان

تن خسته و بي روح

در دل تاريكي شب مرا امان نمي دهند

خداوندا تنهايم ...

چه كنم با اين دل شكسته و غمناكم ...

 



پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:, :: 19:54 ::  نويسنده : ساسان

امشب مي خواهم بنويسم

با دلي غمگين و شكسته

مي خواهم بنويسم از تنهايي محض

كه چه تنهاييم

كه چه غمناك

كه چه افسرده

كه چه پريشان

و چه گرفتار ...

مهمان هر شب آمده به من سر بزند

اين مهمان هميشگي كسي نیست جز

غم

هر شب در اتاق من را مي زند

آرام آرام داخل مي شود

تنهايي خودش را به رخ تنهايي من مي كشد

و من هم با سكوت و تنهايي محض

احساسش مي كنم ...

در دل تاريكي شب و سكوت محض

بغض مرا امان نمي دهد

نگاهها به سقف اتاق

لحظه هاي بي كسي

و اشكها سرازير بر روي گونه ها

با خودم مي گويم

تا كي بايد عاشق ماند ................... عاشق تنهايي

تا كي بايد به معشوق فكر كرد ......... معشوق از دست رفته

تا كي بايد مهمان هر شبم غم باشد ............................

تا كي بايد عاشقانه گريه كرد ........... عاشق بيهوده

تا بوده همين بوده و هست

فكرهاي درد آور

غم هاي فراوان

بغض هاي خفقان

تن خسته و بي روح

در دل تاريكي شب مرا امان نمي دهند

خداوندا تنهايم ...

چه كنم با اين دل شكسته و غمناكم ...

 



پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:, :: 19:54 ::  نويسنده : ساسان

http://uploadtak.com/images/h995_12169.jpg



پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:, :: 19:52 ::  نويسنده : ساسان

خیلی وقته از چشام بی تو بارون می باره

دل ناامید من تو رو آرزو داره

ای همیشگی ترین آه ای دورترین

سوختن کار من است نگرانم منشین ...



پنج شنبه 22 فروردين 1392برچسب:, :: 19:49 ::  نويسنده : ساسان

گاهی پروانه ها هم اشتباه عاشق میشوند !

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

به جای شمع ...

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

گرد چراغ های بی احساس خیابان می میرند ...............



دو شنبه 19 فروردين 1392برچسب:, :: 13:53 ::  نويسنده : ساسان

این داستانو خیلی دوست دارم...:

زن و شوهر جوانی سوار برموتورسیکلت در دل شب می راندند. آنها از صمیم قلب یکدیگر را دوست داشتند. زن جوان: “یواشتر برو من می ترسم” مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره! زن جوان: “خواهش می کنم، من خیلی میترسم.” مردجوان: “خوب، اما اول باید بگی دوستم داری!” زن جوان: “دوستت دارم، حالا میشه یواشتر برونی؟” مرد جوان: “مرا محکم بگیر” زن جوان: “خوب، حالا میشه یواشتر؟” مرد جوان: “باشه، به شرط این که کلاه کاسکت مرا برداری و روی سرت بذاری، آخه نمی تونم راحت برونم، اذیتم می کنه.”

 

روز بعد روزنامه ها نوشتند برخورد یک موتورسیکلت با ساختمانی حادثه آفرید. در این سانحه که بدلیل بریدن ترمز موتور سیکلت رخ داد، یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری در گذشت.

مرد از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود پس بدون این که زن را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت خود را بر سر او گذاشت و خواست برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند و این است عشق واقعی!

فداکاری عشق ایثار



دو شنبه 19 فروردين 1392برچسب:, :: 13:43 ::  نويسنده : ساسان

آدمی غــــــرورش را خیلی زیاد .

شاید بیشتر از تمـــــــام داشتــه هــــایــش- دوست می دارد

حالا ببین اگر خودش، غـــــــرورش را بـــه خـــــاطــــر تـــــو، نادیده بگیرد ،

چه قدر دوســتت دارد !

و این را بِفهــــــــــــم آدمیــــــــــزاد !

 

تنها Blue Eyes 1024x652 قدرت تنهایی



دو شنبه 19 فروردين 1392برچسب:, :: 13:37 ::  نويسنده : ساسان

دل آدم …

گاهی چه گرم می شود

به یک ” دلخوشی کوچک ” …

به یک ” هستم ” …

به یک ” نوازش ” …

به یک ” آغوش ” …

 

 



دو شنبه 19 فروردين 1392برچسب:, :: 13:35 ::  نويسنده : ساسان

متن های عاشقانه,متن زیبا,متن عاشقانه زیبا

 

 

این رسم روزگاره...

کسي را که خيلي دوست داري، زود از دست مي دهي **از آنکه خوب نگاهش کني. **از آنكه او را در آغوش بگيري . ** از آنکه تمام حرفهايت را به او بگويي ، **از آنکه همه لبخندهايت را به او نشان بدهي مثل پروانه اي زيبا، بال ميگيرد و دور مي شود ، و تو خيال ميكردي تا آخر دنيا مي توني هر روز طلوع آفتاب را با او تماشا كني .

 

 

رسم روزگاره:

کسي که از ديدنش سير نشده اي زود از دنياي تو ميرود ، بدون اينكه حتي ردي و نشوني از خودش در دنياي تو به جا بزاره .چه آرزوهايي با او نداشتي ، چه آينده ي زيبايي را با او مي ديدي، فرصت نشد كه فقط يك بار سرت را بر روي شانه هايش بزاري و گريه کنی.

 

 

رسم روزگاره:

وقتي از هر روزي بيشتر به او نياز داري ، وقتي هنوز خوشبختي را در كنار او حس نكردي ، وقتي هنوز ترانه هاي عاشقي را تا آخر با او نخوانده اي ، دركمال ناباوري مي بيني كه او را در کنارت نيست . چه فكر پوچي بود كه دست در دست او خنده کنان تا اوج آسمان خواهي رفت و او صورتت را پر از بوسه ميکند.

 

 

رسم روزگاره:

با خود گفتي اگر اين بار ببينمش دست او را مي گيرم ، خيلي محكم مي گيرم و نمي گذارم كه برود . او بايد براي هميشه ** بماند . دستي را گرفتي اما اين دست كيست كه خيلي سرده ؟ تو دست در دست تنهايي دادي . اون دست رهات نمي كنه !

 

 

رسم روزگاره:

او که ميرود ، براي هميشه هم مي رود .و آنقدر تنها مي شوي که حتي نام روزها را فراموش ميکني و گذشت زمان را احساس نمي كني ، از صداي تيك تيك ساعت بيزار مي شوي و با آنكه تنگ دل تو شكست اما ماهيش آزاد نشد.

راستی تو كه او را خيلي دوست داري: اگه هنوز باد شمعهایت را خاموش نکرده، اگه هنوز شمع بالهايت را نسوزانده ، اگه هنوز می توانی به او هديه اي ، شاخه گلي بدهي و پس قدر لحظه لحظه ي اين روزها را بدان . او را در آغوش بگير و تا فرصت داري به او بگو :

 

دوستت دارم.....



دو شنبه 19 فروردين 1392برچسب:, :: 13:31 ::  نويسنده : ساسان


نترس…

 

 

اگر هم بخواهم از این دیوانه تر نمیشوم!

 

 

گفته بودم بی تو سخت میگذرد بی انصاف!

 

 

حرفم را پس میگیرم

 

بی تو انگار اصلا نمیگذرد!!!



دو شنبه 19 فروردين 1392برچسب:, :: 13:27 ::  نويسنده : ساسان

هزاران شمع را می‌توان با یک شمع روشن کرد بدون اینکه زندگی آن شمع کوتاهتر شود.

تقسیم خوشبختی هیچوقت از آن کم نمی‌کند.

 



دو شنبه 19 فروردين 1392برچسب:, :: 13:24 ::  نويسنده : ساسان

زندگی یک اواز است                    ان را بخوان

زندگی یک بازی است                 ان را بازی کن

زندگی یک مبارزه است               با ان مقابله کن

زندگی یک رویا است                  به ان واقعیت ببخش

زندگی یک فداکاری است            ان را عرضه کن

زندگی یک عشق است             از ان لذت ببر



دو شنبه 19 فروردين 1392برچسب:, :: 13:6 ::  نويسنده : ساسان



دو شنبه 12 فروردين 1392برچسب:, :: 14:56 ::  نويسنده : ساسان



دو شنبه 12 فروردين 1392برچسب:, :: 14:52 ::  نويسنده : ساسان



دو شنبه 12 فروردين 1392برچسب:, :: 14:46 ::  نويسنده : ساسان

 

همه چیز ارام.....ارام
 

باورت می شه....


دیگر یاد گرفتم شبها بخوابم " با یک آرامبخش "


 
                تو نگرانم نشو !           


همه چیز را یاد گرفتم !

راه رفتن در این دنیا را هم بدون تو یاد گرفتم !

 
یاد گرفتم که چجوری بی صدا بگریم !

یاد گرفتم که هق هق گریه هایم را با بالشم ..بی صدا کنم
                      تو نگرانم نشو !!

همه چیز را یاد گرفتم !

 
یاد گرفتم چجوری با تو باشم بی انکه تو باشی !
یاد گرفتم ....نفس بکشم بدون تو......و بی یاد تو !
 

یاد گرفتم که چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن...

 

و جای خالی ات را با خاطرات با تو بودن پر کنم !


 
                     تو نگرانم نشو !
 

همه چیز را یاد گرفتم !
 

یاد گرفتم که بی تو بخندم.....
 

یاد گرفتم بی تو گریه کنم...و بدون شونه هات....!
 

یاد گرفتم ...که دیگه عاشق نشم !
 

یاد گرفتم که دیگر دل به کسی نبندم....

 
و مهمتر از همه یاد گرفتم که با یادت زنده باشم و زندگی کنم !

 
اما هنوز یک چیز هست ...که یاد نگرفتم ...

 
 که چگونه.....! برای همیشه خاطراتت را از صفحه دلم پاک کنم ...
 

و نمی خواهم که هیچ وقت یاد بگیرم ....

 
                      تو نگرانم نشو !!
 
" فراموش کردنت را هیچ وقت یاد نخواهم گرفت...
 
5


دو شنبه 12 فروردين 1392برچسب:, :: 14:9 ::  نويسنده : ساسان

       تو نگرانم نشو !!
 
" فراموش کردنت را هیچ وقت یاد نخواهم گرفت...

 

5



دو شنبه 12 فروردين 1392برچسب:, :: 14:9 ::  نويسنده : ساسان



دو شنبه 12 فروردين 1392برچسب:, :: 14:8 ::  نويسنده : ساسان

 

به نــــ ــامش و به یــــ ـــادش...

برای چشمانم ســـ ـــخت است گشتن به دنبال چــ ـــهره ات در میان کسانی که گم خواهند شد . خـــ ـــسته ام از سکوت پنجره ودلم صدای تورا میخواهدکجــ ــاست تــ ــرانه ی خنده هایت ...؟؟؟پشت کــ ــدامین غروب پنهان کرده ای ... ؟؟؟سخت استفراموش گذشتــ ــه ها...

باتو زندگی از آن من نبــ ــود..خواندن از تو دیگر کار من نیست...چهره ات شبیه معجــ ــزه شده است...تو در غروب زیبایی پر کشیده ای . به مکانی که جای تمامی امثــ ــال تو بود...

من اما...تاغــ ــروب روز بعد به انتظارت نشستم  اما ...نه صــ ــدایی از کلامت آمد نه نــ ــدایی که به تو بماند و من پس از یقین از نیامدنت به راهی دیـ ـرینه پاگذاشتم...

به خدا میســ ــپارمت ای عشق جاویدان....به خدایی که تو را به عنوان امـ ـانت به من داد نه نــ ــعمت...

غـ ـروب خوهم کرد...رفتنت غروبی به هـ ـمراه داشت....



دو شنبه 12 فروردين 1392برچسب:, :: 14:1 ::  نويسنده : ساسان

اگه کسی رو دوست داشته باشی نمی تونی تو چشماش زل بزنی ...!!
نمی تونی دوریش رو تحمل بکنی ....!!
نمی تونی بهش بگی چقدر دوستش داری ...!!
نمی تونی بهش بگی چقدر بهش نیاز داری ...!!
برای همین عاشقا دیوونه میشن...!!



دو شنبه 12 فروردين 1392برچسب:, :: 13:55 ::  نويسنده : ساسان



دو شنبه 12 فروردين 1392برچسب:, :: 13:50 ::  نويسنده : ساسان



دو شنبه 12 فروردين 1392برچسب:, :: 13:48 ::  نويسنده : ساسان

حالمو ببين



دو شنبه 12 فروردين 1392برچسب:, :: 13:46 ::  نويسنده : ساسان
استقلال امروز باخته،خیلی ناراحتم،کاش میبرد،

شنبه 10 فروردين 1392برچسب:, :: 19:56 ::  نويسنده : ساسان
بار آخر ورق ها رابا دلم بور ميزنم بار ديگر حكم كن اما نه بي دل ، با دلت " دل " حكم كن ، حكم دل .... هر كه دل دارد بياندازد وسط ، تا كه ما دلهايمان را رو كنيم ، دل كه روي دل بيافتد عشق حاكم مي‌شود .... پس به حكم عشق بازي ميكنيم ( حكم لازم ) دل رفتن ، دل سپردن ، دل بريدن....... هر سه لازم ، عشق لازم

پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:, :: 16:49 ::  نويسنده : ساسان
عشق یعنی جنون، عشق یعنی بی کسی، عشق یعنی تنهایی، وای به حال کسی که عاشق بشه،...

پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:, :: 12:19 ::  نويسنده : ساسان

احساس سوختن به تماشا نمی شود

آتش بگیر تا که بدانی چه می کشم . . .

.

.

.

این دلی که شکستی مال من نبود

خیلی وقت پیش تقدیم به تو شد

خوشحالم چون حالا میتونم جای دل سنگ بذارم تو ســ ــینه . . .

.

.

.

کاش همانطور که از شکستن تکه ای شیشه بر میگردی و نگاهش میکنی

وقتی دل مرا شکستی ، یکبار بر میگشتی

فقط نیم نگاهی میکردی . . .

.

.

.

خوشحالم که بردم چون کسی رو از دست دادم که دوستم نداشت

خوشحالم که باختی چون کسی رو از دست دادی که دوستت داشت . . .

.

.

.

تو روزگار رفته ببین چی سهم ما شد

از عاشقی تباهی

از زندگی مصیبت

از دوستی شکستو

از سادگی خیانت . . .

.

.

.

با تو بودن خیلی وقته که گذشته

بی تو بودن مثل مهر سرنوشته

حالا اسم تو را هی زمزمه کردن

واسه من نه تو میشه نه فرقی داره . . .



پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:, :: 10:33 ::  نويسنده : ساسان

روزی صد بار با هم خداحافظی کردیم اما افسوس معنای

خداحافظی را زمانی فهمیدم که تو را به خدا سپردم . . .

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

خداحافظ ای قصه ی عاشقانه خداحافظ ای آبی روشن دل

خداحافظ ای عطر شعر شبانه خداحافظ ای همنشین همیشه

خداحافظ ای داغ بر دل نشسته تو تنها نمی مانی ای مانده بی من

تو را می سپارم به دل های خسته

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

پرستو ها چرا پرواز کردید / جدایی را شما آغاز کردید

خوشا آنانکه دلداری ندارند / به عشقو عاشقی کاری ندارند

خداحافظ برای تو رهایی / برای من فقط درد جدایی

خداحافظ برای تو چه آسان / ولی قلبم ز واژه اش چه سوزان

خداحافظ

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

خداحافظ طلوعم / خداحافظ غروبم

خدا حافظ تو ای تنها امیدم / خداحافظ تو ای تنها امیدم . . .

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

خدانگهدار عزیزم اما نمیشه باورم / توی چشام نگاه نکنی این لحظه های آخرم

آخه چطور دلم بیاد / چشماتو گریون ببینم . . .

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

میرم ولی این و بدون / چشم انتظارت میشینم

میرم ولی گریه نکن / نذار از عشقت بمیرم

اگر توو اوج بیکسی / با عکست آروم بگیرم . . .

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

میرم ولی بدون یکی / خیلی تو رو دوست داره

یکی که از دوریه تو / سر به بیابون میزنه

خدانگهدار عزیزم / خدانگهدار عزیزم

دارم میرم از این دیار / اینجا کسی منو نخواست

تو هم منو تنها بذار

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

ای که از اول جاده به سکوت شدی گرفتار / منو از خاطره کم کن ٬ تا ابد خدا نگهدار . . .

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

می‌روم شاید کمی حال شما بهتر شود

می‌گذارم با خیالت روزگارم سر شود

خدا حافظ برای همیشه

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

...پایان راه کاملاً پیداست!

می دهم قابش کنند

کنایه هایت را به رسم یادگاری.

و به همان دیوار میاویزمش!

جای همان دستخط تماشائی . . .

خداحافظ

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

برو ای خوب من ، هم بغض دریا شو ، خداحافظ !

برو با بی کسی هایت هم آوا شو ، خداحافظ !

تو را با من نمی خواهم که « ما » معنا کنم دیگر ...

برو با یک « من» دیگر بمان « ما » شو ، خداحافظ !

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

قصه به پایان رسید و من همچنان در خیال چشمان سیاه تو ام که ساده فریبم داد !

قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم

خداحافظ

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

نمیتونم ببخشمت / دور شو برو نبینمت

تیکه ای بودی از دلم / گندیدی و بریدمت

خدا حافظ . . .

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

از تو تنها یک حس مانده با من امشب

که تو را گم بکنم پیش بیهودگی احساسم

آخرین بار، سلام . آخرین بار، خدا حافظ . . .

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

رفتی اما من پنجره را تا قیامت باز میگذارم مگر یک روز از خم کوچه نمایان شوی

وبرایم دستی تکان دهی . . .

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

باور کن که نیازی نیست به یاد کسی که نیست

اولش ترسناک ، بعد دردناک ، و بعد آزاد و رها و شاد . . .

فراموش می کنم

خدا حافظ

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

ای کاش آشنائیها نبود یا به دنبالش جدائی ها نبود

یا مرا با او نمی کردی آشنا یا مرا از او نمی کردی جدا . . .

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

میشه مثل یه قطره اشک بعضیا رو از چشمت بندازی

ولی هیچ وقت نمی تونی جلوی اشکی

رو بگیری که با خدا حافظی بعضی ها از چشمت جاری میشه . . .

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

گفتی محبت کن برو / باشد خداحافظ ولی

رفتم که تو باور کنی / دارم محبت می کنم . . .

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

اگه گفتم خداحافظ، نه اینکه رفتنت ساده است

نه اینکه می­شه باور کرد دوباره آخر جاده است

خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رویاها

بدونی بی تو و با تو همینه رسم این دنیا

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

از زندگیت بیرون میروم برای همیشه

مثل همیشه عقربه ها نمیزارن حرف بزنم .

خیلی دیره . میدونستم دیر میشه . اینو از همون سلام اول فهمیدم

تا دیر نشده خداحافظ . . .

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

خدا حافظ گل لادن تموم عاشقا باختند

ببین گریه هام از عشق چه زندونی برام ساختن

خدا حافظ گل پونه گل تنهای بی خونه

لا لایی ها دیگه خوابی به چشمونم نمی شونه

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

تو این رویای سر در گم خدا حافظ گل گندم

تو هم بازیچه ای بودی تو دست سرد این مردم

خدا حافظ گل پونه که بارونی نمیتونه

طلسم رو بر داره از این پاییز دیوونه

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

خدا حافظ گل مریم گل مظلوم و پر دردم

نشد با این تن زخمی به آغوش تو بر گردم

نشد تا بغض چشمات رو به خواب قصه بسپارم

از این فصل سکوت و شرم غم بارون رو بردارم

 



پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:, :: 10:30 ::  نويسنده : ساسان

حالا که رفتنی شده ای طبق گفته ات / باشد، قبول...لااقل این نکته را بدان:

آهن قراضه ای که چنان گرم گرم گرم

در سینه می تپید،

دلم بود...

نا مهربان.. خداحافظ



پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:, :: 10:29 ::  نويسنده : ساسان

اولین سوال دختر ها در آغاز ترم :استاد منابع امتحان چیا هستن؟


اولین سوال پسرا از استاد در شروع ترم :استاد نه و نیم رو ده میدین؟




پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:, :: 10:21 ::  نويسنده : ساسان

من و تو از همان روز اول ، محکوم به از دست دادن بودیم !

تو ، همان یک ذره احساست را . . .

و من . . .

تمام زندگی ام را . . .



پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:, :: 10:14 ::  نويسنده : ساسان

مرا با خودت ببر



دنبال بهانه اش نباش عزیزکم ...



چشم که گذاشتم برو ...



. . . و هر وقت که خواستی برگرد .



من تا بی نهایت شمردن را بلدم ...

 



پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:, :: 10:13 ::  نويسنده : ساسان